البته نمی خواهم به این موضوع که این برنامه با حضور چه کسانی برگزار شد بپردازم در واقع هدف بیان تجربه ای تلخ و مخاطره آمیز است که شاید گاهی برای بعضی از ما اتفاق افتاده باشد.به نظرم هیچ اشکالی ندارد گاهی بترسیم و اعتراف کنیم ترسیدیم و کم آوردیم و میانه راه برنامه را رها کنیم و باز گردیم. ایرادی ندارد حتی اگر بگویند ترسید یا نتوانست چون این ها قیمت جان انسان نیست.
جمعه روز خوبی نبود و پیش بینی هواشناسی جور دیگری در آمد و سرعت باد بسیار شدیدتر از آنچه که پیش بینی شده بود شد. کولاک شدید که دید را زایل می کرد وسرمایی که به تنت پنجه می کشید نمی دانم تا حالا چند نفراز شما سایه مرگ را در چند قدمی خود دیده اید که پنجه افكنده است و به خود می خواند و حس می کنید که مثلا نهایت تا نیم ساعت دیگر اگر شرايط به همين منوال پیش برود خواهید مرد و در آن کولاک و برف و باد سهمگين کوه هیچ راه نجاتی نبینید.همنوردان من اینجا را خواهند خواند و شاید بگویند وضعیت من آنطور هم نبود اما تمام تلاشم را کردم تادر آن شرایط بحرانی بجای واماندن و ترس در دل آنها انداختن خود را قوی نشان بدهم تا آنها هم انرژی مضاعفی در یاری من پیدا کنند خوشحالم توانستم لااقل در شرایط بحرانی ذهنم را تست کنم که کار نامعقول نکنم و تا لحظه آخر مدام در حال تحلیل شرایط و گرفتن بهترین تصمیم باشم.
انسان هم بسان ماشین است که اگر سوختش تمام شود حتی یک قدم هم راه نخواهد رفت مگر هی ماشین را تکان دهید تا ته مانده سوخت داخل باک به موتور برسد و ماشین چند قدمی حرکت کند اما یکجا بالاخره خواهد ایستاد. وقتی تخلیه ی انرژی می شوی هیچ اندامی از مغز فرمان نمی برد.
این مسئله قوی و ضعیف هم ندارد و چه بسا کوهنوردان قدرتمندی در شرایطی بتوانند و در شرایط مشابه همان مسیر و اوضاع را نتوانند به عنوان مثال کوهنورد قدرتمندی چون مرحومه لیلا اسفندیاری با وجود ماهها تمرین زیر نظر مربی بدنساز در گاشربروم تخلیه انرژی شد و نتوانست خود را کنترل کند و همین کوهنورد در شرایط بدتری توانسته بود.
به هر حال همیشه کوهنوردان در شرایط روحی و جسمانی مطلوبی نخواهند بود بنابراین مدیریت شخص بر خود فارغ از سرپرست و غیره مهمترین پارامتر یک کوهنورد است و قطعا یک سرپرست با تمام تجربه نمی تواند به اندازه خود شخص از درون و وضعیت جسمانی وی اطلاع داشته باشد.این مبحث به این منظور نیست که نقش سرپرستان را نادیده بگیرم چون به هر حال آنها تجربیات غنی تری در كوهنوردي و شرايط بحراني دارند. من بیشتر قصدم در این پست پرداختن به خودم است.
در آن نیم ساعتی که دیگر خودم را تمام شده می دانستم نمی شد دل بست به حضورهمنوردان با تجربه کنارم که خود درگير شرايط خاص بودند چه برسد بخواهند دو نفر از اعضا را خاصه من که شرایط بحرانی داشتم حمل كنند چون شما بهتر از من می دانید در شرایط بحرانی اگرمصدوم را بسکت هم کنند با فرض توان اعضای گروه به علت عدم تحرک مصدوم دچار یخزدگی می شود. عدم تحرک مصادف با سرمازدگی و....
در هر صورت مثل اینکه قسمت نشد عده ای از دست من راحت شوند و می رفت این وبلاگ خاموش شود و وبلاگ مکث بعدها فقط با نام لیلی رهنما نوشته شود. اما امت کوهنورد بدشانسی آوردند و من زنده ماندم از خدای خودم تشکر می کنم که فرصتی دیگر به من داد.
اصلا ابایی ندارم که بگویم اشتباه کردم که بگویم ترسیده بودم که بگویم حماقت کردم و مسئولیت کارم را متوجه سرپرست نکنم چون به نوعی سرپرست به من اعتماد کرده بود.
اشتباهاتم
۱- با وجود اینکه مقرر بود روز جمعه برنامه سنگینی رو اجراکنم اما در طول هفته خصوصا سه شنبه و چهارشنبه دو تمرین سنگین ورزشی داشتم که زمان استراحت و بازیابی رو از بدنم گرفت.
۲-خروج از منزل بدون خوردن صبحانه و تکمیل انرژی، کاری که قبلا همیشه می کردم.
۳- همراه نبردن مواد غذایی درست و انرژی زاو قناعت کردن به تنقلات فاقد ارزش غذایی مناسب.
۴-فقدان تجهیزات مناسب برای شرایط بحرانی و استفاده از تجهیزات غیر استاندارد و سنگین و نامرغوب.
۵- حمل لوازم اضافه ای که اصلا به کار برنامه نیامدو متناسب با آن برنامه هم نبود و صرفا کوله را سنگین کرده بود در واقع عدم ارزیابی درست برنامه و نبردن تجهیزات خاص آن برنامه.
۶-نداشتن عینک طوفان.
۷-عدم ارزیابی توان بدنی و تقسیم درست انرژی در طول برنامه ابتدا سرعت زیاد(توسط خودم)که به واقع زمان بازیابی به بدن داده نمی شد.
۸-نداشتن خواب کافی شب قبل از اجرای برنامه علی رغم تاکید سرپرست برنامه که این کار خود فرصت ریکاوری بدن به خاطر خستگی کار روز قبل را گرفت.
۹-ایجاد باور غلط در خود که موجب شد دربستن کوله و غیره جدی نبوده و اتکا به این موضوع که دو سه تن از اعضای گروه دارای تجربه ی صعودهای خارجی و قلل بالای هشت هزار را دارند.
من یکبار دیگر به زندگی بازگشتم اما با درسهای زیاد:
۱-هر گز کوه به قیمت جان آدمی نباید تمام شود کوه همیشه هست اما سهمیه جان فقط یک عدد است.
۲-ما فقط متعلق به خودمان نیستیم خانواده ای هستند که منتظرمان هستند پدر و مادری، همسری، فرزندی و دوستانی
۳-از اشتباهات پند بگیریم واز یک سوراخ دوبار گزیده نشویم شاید دفعه بعد اجل این فرصت دوباره زندگی را به ما ندهد
تشکر و سپاس از اعضای عزیز گروه که تمام توان و تلاش خود رابرای کمک به من بکار بردند.
برداشت از : http://www.tanzkuh.blogfa.com/post-57.aspx