مرگ یک کوه‌نورد به دلیل عارضه قلبی در «کلکچال»! تأخیر در اعزام گروه‌ امداد و نجات!



انجمن پزشکی کوهستان ایران: متأسفانه حدود ساعت 7 صبح روز جمعه ۵ مهر ماه(در حین گزارش آقای پیرایرانی خبرنگار برنامه صدای کوهستان) ، مردی حدوداً پنجاه ساله(که احتمالا از تیمهای نظامی جهت صعود به تپه نورالشهدا به منطقه عزیمت نموده بود) به دلیل عارضه‌ی قلبی در ارتفاعات «کلکچال» (ایستگاه یک) فوت می‌کند.

بنا بر این گزارش، متوفی وزن بالایی داشته و دقایقی قبل از حمله قلبی قرص زیرزبانی نیز مصرف کرده است. با این وجود آنچه مورد انتقاد قرار گرفته، وضعیت نامناسب اعزام و باتأخیر گروه‌ امداد و نجات عنوان شده که در حدود ۵۰ دقیقه برای رسیدن به موقعیت فرد حادثه دیده زمان برده است! ... این درحالی‌ست که حداکثر زمان لازم برای رسیدن به فرد مذکور پس از اطلاع‌رسانی، حداکثر ۱۵ الی ۲۰ دقیقه برآورد شده که در صورت حضور به موقع امدادگران و اقدامات لازم، ضریب زنده ماندن و نجات این فرد ( به رغم عدم ملاحظات شخصی) بسیار افزایش می‌یافت.

این گزارش هم‌چنین از عدم همراه داشتن تجهیزات لازم و اولیه‌ی امدادی توسط امدادگران در حد حتی یک «گوشی پزشکی» برای بررسی ضربان قلب حکایت دارد!

پی نوشت: متن ذیل را جناب آقای دکتر سپهری برایمان ارسال کرده اند که جا دارد توضیحاتی در این مورد بدنبال آن ارائه گردد:

دارم یواش یواش شک میکنم!
خیلی تعجب کردم نه از بابت خبر که از جای آن. من سالی چند بار بیشتر کلکچال نمی رم اما سال 54 که من تازه کوهپیمایی را آغاز کرده بودم، یک روز جمعه که با برادرم به کلکچال می رفتیم، یک جنازه رو پایین میآوردند. سقوط نبود  اما نمی دونم جریان چی بود.
از سال 67 که کلکچال بازگشایی شد تا امروز خود من شاید 10 مورد سکته و ایست قلبی در این مسیر دیدم و چندین مورد خبر آن را شنیدم.
یک موردش که یک پزشک متخصص قلب بود اگه اشتباه نکنم اسمش دکتر عباس کاووس کیانی بود. یک موردش هم که روی یک لبه ایست قلبی کرده بود و از ارتفاع پایین افتاده بود. پارسال هم که باز یک پارچه یادبود دیدم.
و خیلی بیشتر یکبار که دوست خودم که البته قلبش مشکل داشت حالش بد شد و من به سرعت قرصش را در داخل دهانش گذاشتم و کمک های اولیه را انجام دادم.  به خیر گذشت.
آخه این همه مرگ و سکته و ایست قلبی روی یک مسیر کوتاه. عیب از مسیره یا از مردم یا از هوای آلوده و یا از .... (پیشنهاد می کنم آمار ایست قلبی و سکته ها در مسیر کلکچال گردآوری بشن) شاید بتوان نتیجه ای آن آن گرفت.
شاید بهتر باشه که پزشکها هم کمی شک کنند.

انجمن پزشکی کوهستان ایران: متاسفانه در کشور ما یا شاید در خیلی از کشورها در طول زندگی توجهی به سلامتی خود نداریم و تازه موقعی متوجه می شویم که معمولا از عمر فعال و ورزشی مان گزشته است. بعد از بازنشستگی تازه به فکر ورزش کردن می افتیم. شاید در اطرافیان خود این مورد را بارها دیده اید. به مرحله اضافه وزن که می رسیم فکر فعالیت بدنی و تغییر شیوه زندگی می افتیم که در این شرایط عروق قلبی دچار صدمات و گرفتگی های متعدد شده است و نمونه آن هم در مرگ افرادی است که در مسیرهای کوهنوردی دچار عارضه قلبی می شوند.
در چنین شرایطی نیز سن مفید ورزشی ما گذشته و شاید ورزش بدون ملاحظات پزشکی و معاینات لازم توسط یک متخصص قلب را شروع می کنیم.
و شاید راحت ترین راه پرداختن به ورزش را نیز کوهنوردی بدانیم چون محدودیت سنی برای آن در نظر نمی گیریم  . . . . 
بعد قاعدتا سراغ راحت ترین مسیرها می رویم. در بین مسیرهای کوهنوردی و کوهپیمایی شمالی تهران یکی از سهلالوصول ترین آنها مسیر کلکچال است و نسبت به مسیرهای دیگر دسترسی آسان تری دارد ضمنا بودن مکان هایی جهت زیارت همچون تپه نورآلشهدا برای برخی ارگانها و برنامه ریزی صعودهای گروهی و دسته جمعی این مسیر را متمایز نموده است. 


از نظر علمی هیچ تفاوتی بین مسیر 2700 متری کلکچال با مسیر شیرپلا و یا درکه موجود  نمی باشد و بارها نیز خبر فوت ناشی از سکته های قلبی نیز از مسیرهای دیگر گزارش شده است و برای کسی که سابقه ورزشی خوبی ندارد و از اضافه وزن برخوردار است و احتمالا بیماری قلبی نیز دارد احتمال بروز چنین اتفاقی بسیار محتمل است. پس نباید به مسیر شک کرد و در هر مسیری احتمال بروز چنین اتفاقی وجود دارد.


دونا : به عموم علاقه مندان به کوه پیمایی توصیه می شود اگر برای رژیم لاغری و حفظ سلامت به ارتفاعات می روید با برنامه ریزی و به تدریج این کار را انجام دهید ... مثلا اگر تا کنون (یا مدتهاست) به پناهگاه کلک چال یا ارتفاعات بالاتر پیاده نرفته اید، به یک باره نروید، طی چند هفته و هر هفته اندکی بیش از بار پیش بروید، تا ماهیچه ها-اعصاب-مفاصل-رگها-قلب-ریه و ذهن به این کار آموخته شوند پس آنگه با خیال راحت پس از چندین هفته گام برداری در مسیر، به کلک چال یا بالاتر برسید.

این روش
همچنین در مقیاس های گوناگون توسط سطوح مختلف کوهنوردان به کار می رود. با سپاس

ادامه نوشته

هر جور می تونی بمون!


جمعه 8-6-92 با بی میلی بیدار شدم ... دیشب با خودم گفتم می رم کلک چال از اونجا هم می رم توچال ... ساعت 7 بامداد کمی دیر شده بود برای رفتن، سرم رو چرخوندم نوشته ای درشت در روزنامه به چشمم خورد : "هر جور می تونی بمون" ... چه ربطی داشت! نمی دونم، از خدا خواسته این پیام رو با تنبلی به هم گره زدم و خوابیدم، ساعت حدود 9 یکی از دوستان زنگ زد و گفت که با یک گروه طبیغت گردی در دره ی آب نیک (شرق فشم) هستند و یکی از بچه هاشون از مسیر خارج شده رفته روی سنگ ها و اونجا گیر افتاده، خیلی نگران بود ... پرسیدم جاش خوبه و امکان نشستن داره گفت آره، بعد از آروم کردنش گفتم بهش بگو تکون نخوره تا با بچه های امداد کوهستان تماس بگیرم، خودت هم جایی باش که تلفنت در دسترس باشه، با آقا مهدی تماس گرفتم و شماره دوستمون رو دادم، بچه های امداد کوهستان حدود یک ساعته از تهران به آب نیک می رسن و دوستان گیرافتاده هم که از اومدن کمک مطمِن می شن روحیه پیدا می کنن و با کمک دوستان خودشون اون نفر گیر کرده رو نجات می دن، بعد با بچه های امداد (که به آب نیک رسیدن) تماس می گیرن و می گن مشگل حل شد و تشکر و خداحافظی می کنن ... با مهدی تماس گرفتم و از سرعت عمل و درستکاری خودش و بچه های امداد کوهستان سپاس گزاری کردم ... در کمک به حوادث کوه این بچه ها خیلی موثرند، ظاهرا کارشون داوطلبانه است و حقوق و دستمزد ناچیزی روزانه می گیرند اگر به ماموریت بروند، اگر هم نروند که دستمزدی ندارند ...

آقای "مهدی شهرابی" (مسول پایگاه امداد نجات کوهستان هلال احمر شمیرانات - دربند) را خدمت کوه نوردان و طبیعت گردان معرفی می کنم. دوستانی که به کوه می روند این شماره های با ارزش را داشته باشند :

021-22703232

0912-6834678


ضعف سرپرستی

نقدی کوتاه و جالب برای کسانی که به طور عمومی به کوه پیمایی می پردازند :


رهگذر ۱۳۹۲-۰۶-۰۲ ۲۲:۱۵

بنظرم از دلایل اصلی افزایش کشته شده ها دراین اواخر ضعف سرپرستی اکثر گروههای کوهنوردی است،

این روزها بدون توجه چندان به آمادگی جسمی،روانی و تجهیزاتی افراد و به خیال اینکه با کمک و همراهی بیشتر با افراد ضعیفتر همه چیز بخیر خواهد گذشت اجازه شرکت هرکس در هربرنامه ای را میدهند،نمیدانم چرا؟

شاید برای ترس از دست دادن اعضای گروه، بالا بردن آمار در گزارشات، (کاستن از هزینه های برنامه) نزدیکی زیاد کوهنوردی با طبیعت گردی و توجه نداشتن به قواعد و قوانین خاص هر یک وووو.....

از مسئو لان گروهها میخواهم ضمن داشتن مطالعه، بطور سختگیرانه تری وظایف سرپرستی خود را اعمال کنند،

باور کنید این وقایع زخمی بر روح هرکوهنوردی است و دردا که اینروزها روح جامعه کوهنوردی کشورمان بسیار زخمی است.


برداشت از : http://koohnews.ir/index.php/multimedia/sound/

زندگی دوباره در دقیقه نود!

 

توچال جبهه شمالی از ایگل جمعه  ۲/۱۰/۹۰ 

 

 البته نمی خواهم  به این موضوع که این برنامه با حضور چه کسانی برگزار شد بپردازم در واقع هدف بیان تجربه ای تلخ و مخاطره آمیز است که شاید گاهی برای بعضی از  ما اتفاق افتاده باشد.به نظرم  هیچ اشکالی ندارد گاهی بترسیم و اعتراف کنیم ترسیدیم و کم آوردیم  و میانه راه برنامه را رها کنیم و  باز گردیم. ایرادی ندارد حتی اگر بگویند ترسید یا نتوانست چون این ها قیمت جان انسان نیست.

 

 جمعه روز خوبی نبود و پیش بینی هواشناسی جور دیگری در آمد و سرعت باد بسیار شدیدتر از آنچه که پیش بینی  شده بود شد. کولاک شدید که دید را زایل می کرد وسرمایی که به تنت پنجه می کشید  نمی دانم تا حالا چند نفراز شما  سایه مرگ را در چند قدمی خود دیده اید که پنجه افكنده است و به خود می خواند و حس می کنید که مثلا نهایت تا نیم ساعت دیگر اگر شرايط به همين منوال پیش برود  خواهید مرد و در آن کولاک و برف و باد سهمگين کوه هیچ راه نجاتی نبینید.همنوردان من اینجا را خواهند خواند و شاید بگویند وضعیت من آنطور هم نبود اما تمام تلاشم را کردم تادر آن شرایط بحرانی بجای واماندن و ترس در دل آنها انداختن خود را قوی نشان بدهم تا آنها هم انرژی مضاعفی در یاری من پیدا کنند  خوشحالم توانستم لااقل در شرایط بحرانی ذهنم را تست کنم که کار نامعقول نکنم و تا لحظه آخر مدام در حال تحلیل شرایط و گرفتن بهترین تصمیم باشم.

 

انسان هم بسان ماشین است که اگر سوختش تمام شود حتی یک قدم هم راه نخواهد رفت مگر هی ماشین را تکان دهید تا ته مانده سوخت داخل باک به موتور برسد و ماشین چند قدمی حرکت کند اما یکجا بالاخره خواهد ایستاد. وقتی تخلیه ی انرژی می شوی  هیچ اندامی از مغز فرمان نمی برد.

 

این مسئله قوی و ضعیف هم ندارد و چه بسا کوهنوردان قدرتمندی در شرایطی بتوانند و در شرایط مشابه  همان مسیر و اوضاع را نتوانند به عنوان مثال کوهنورد قدرتمندی چون مرحومه لیلا اسفندیاری با وجود ماهها تمرین زیر نظر مربی بدنساز در گاشربروم تخلیه انرژی شد و نتوانست خود را کنترل کند و همین کوهنورد در شرایط بدتری توانسته بود.

 

 به هر حال همیشه کوهنوردان در شرایط روحی و جسمانی مطلوبی نخواهند بود بنابراین مدیریت شخص بر خود فارغ از سرپرست و غیره مهمترین پارامتر یک کوهنورد است و قطعا یک سرپرست با تمام تجربه نمی تواند به اندازه خود شخص  از درون و وضعیت جسمانی وی اطلاع داشته باشد.این مبحث به این منظور نیست که نقش سرپرستان را نادیده بگیرم چون به هر حال آنها تجربیات غنی تری در كوهنوردي و شرايط بحراني دارند. من بیشتر قصدم در این پست پرداختن به خودم است.

 

در آن نیم ساعتی که دیگر خودم را تمام شده می دانستم نمی شد دل بست  به حضورهمنوردان با تجربه کنارم که خود درگير شرايط خاص بودند  چه برسد بخواهند دو نفر از اعضا را خاصه من که شرایط بحرانی داشتم حمل كنند چون شما بهتر از من می دانید در شرایط بحرانی اگرمصدوم را  بسکت هم کنند با فرض توان اعضای گروه به علت عدم تحرک  مصدوم دچار یخزدگی می شود. عدم تحرک مصادف با سرمازدگی و....

 

 در هر صورت مثل اینکه قسمت نشد عده ای از دست من راحت شوند و می رفت این وبلاگ خاموش شود و وبلاگ مکث بعدها فقط با نام لیلی رهنما  نوشته شود. اما امت کوهنورد بدشانسی آوردند و من زنده ماندم از خدای خودم تشکر می کنم که فرصتی دیگر به من داد.

 

اصلا ابایی ندارم که بگویم اشتباه کردم که بگویم ترسیده بودم که بگویم حماقت کردم و مسئولیت کارم را متوجه سرپرست نکنم  چون به نوعی سرپرست به من اعتماد کرده بود.

 

اشتباهاتم

۱- با وجود اینکه مقرر بود روز جمعه برنامه سنگینی رو اجراکنم اما در طول هفته خصوصا سه شنبه و چهارشنبه دو تمرین سنگین ورزشی داشتم که زمان استراحت و بازیابی رو از بدنم گرفت.

۲-خروج از منزل بدون خوردن صبحانه و تکمیل انرژی، کاری که قبلا همیشه می کردم.

۳- همراه نبردن مواد غذایی درست و انرژی زاو قناعت کردن به تنقلات فاقد ارزش غذایی مناسب.

۴-فقدان تجهیزات مناسب برای شرایط بحرانی و استفاده از تجهیزات غیر استاندارد و سنگین و نامرغوب.

۵- حمل لوازم اضافه ای که اصلا به کار برنامه نیامدو متناسب با آن برنامه هم نبود و صرفا کوله را سنگین کرده بود در واقع  عدم ارزیابی درست برنامه و نبردن تجهیزات خاص آن برنامه.  

۶-نداشتن عینک طوفان.

۷-عدم ارزیابی توان بدنی و تقسیم درست انرژی در طول برنامه ابتدا سرعت زیاد(توسط خودم)که به واقع زمان بازیابی به بدن داده نمی شد.

۸-نداشتن خواب کافی شب قبل از اجرای برنامه علی رغم تاکید سرپرست برنامه که این کار خود فرصت ریکاوری بدن  به خاطر خستگی کار روز قبل را گرفت.

۹-ایجاد باور غلط در خود که موجب شد دربستن کوله و غیره جدی نبوده  و اتکا به این موضوع که دو سه تن از اعضای گروه دارای تجربه ی صعودهای خارجی و قلل بالای هشت هزار را دارند.

من یکبار دیگر به زندگی بازگشتم اما با درسهای زیاد:

۱-هر گز کوه به قیمت جان آدمی نباید تمام شود کوه همیشه هست اما سهمیه جان فقط یک عدد است.

۲-ما فقط متعلق به خودمان نیستیم خانواده ای هستند که منتظرمان هستند پدر و مادری، همسری، فرزندی و دوستانی

۳-از اشتباهات پند بگیریم واز یک سوراخ دوبار گزیده نشویم شاید دفعه بعد اجل این فرصت دوباره زندگی را به ما ندهد

تشکر و سپاس از اعضای عزیز گروه که تمام توان و تلاش خود رابرای کمک به من بکار بردند.

برداشت از : http://www.tanzkuh.blogfa.com/post-57.aspx

برنامه رادیوئی خط پایان با موضوع تیم ترانگو

سه شنبه شب دوم آبانماه برنامه رادیوئی خط پایان رادیو جوان با حضور کاوه کاشفی (رئیس هیات کوهنوردی استان تهران) و حضور تلفنی محمود شعاعی رئیس فدراسیون کوهنوردی و حسین بلند اختر و مهدی فرهادی از اعضاء تیم ترانگو برگزار گردید که بخش عمده این برنامه اختصاص داشت به انتقادات و گلایه های اعضاء تیم ترانگو از مدیریت فدراسیون فدراسیون و همچنین پاسخهای این مقام مسئول .

ضمن تشکر از امیر حسین ناظمی که فایل صوتی این برنامه را تهیه نمودند.

برای دریافت فایل این برنامه اینجا را کلیک کنید. 

توضیح:در صفحه دانلود فایل مذکور با کلیک راست در محل مربوطه گزینه Save Target as را انتخاب کنید.

برداشت از : http://trango.blogfa.com/

چرا به كوه مي رويم؟

 

این سوال را در وبلاگ آقای لقایی (گروه کوهنوردی طبرستان جوان بابل) دیدم 

با اجازه ایشان در این جا هم آوردم

ادامه نوشته

بازخوانی دو حادثه

عباس محمدی

از دیرباز، موضوع حادثه در کوهستان ذهن مرا کم و بیش مشغول داشته است؛ حادثه با ماجراجویی پیوندی ناگسستنی دارد و کوه نوردی بدون ماجراجویی، دست کم برای آنان که خیلی جدی به کوه می روند، لطفی ندارد! آن چه که به صورت تجربی و چهره به چهره از دیگران در کوهستان یاد گرفته ایم، به اضافه ی دوره های گوناگون کارآموزی و مربی گری و امداد و نجات، و همچنین مطالعه هایی که داشته ایم، فقط کمک می کنند که "تا حدودی" از خطر دور شویم و یا ساده تر بگویم خیلی مفت گرفتار حادثه و آسیب نشویم. اما، هیچ کدام از این آموزه ها نمی تواند حادثه را به کلی دور کند! از سال 1389 در چند تایی از همایش ها و کارگاه های شهرداری منطقه ی یک تهران، در ارتباط با برنامه ی این منطقه برای پیوستن به "شبکه ی جهانی جوامع ایمن" شرکت داشته ام. هدف این شبکه که وابسته به سازمان بهداشت جهانی است، «پیشگیری از آسیب ها و کاهش بروز حوادث، مرگ ها و ناتوانی های ناشی از آن، و ارتقای ایمنی شهروندان و شهر است»(1). مطابق تعریف های این شبکه، «گروه های پرخطر» یعنی گروه هایی از جامعه که بیشتر در معرض خطر و آسیب هستند، «می تواند شامل این موارد باشد: افراد فقیر، گروه های کم درآمد، گروه های اقلیت، افراد مسن، کودکان، زنان، افراد مبتلا به بیماری های روانی، افراد در محل های ورزشی و تفریحی، [...]»(2). بدین ترتیب، مطابق تعریف، ورزش و تفریح ذاتا در بر گیرنده ی خطر هست، چه رسد به آن که در مکان های دور از دسترس و در شرایط پیش بینی ناپذیر (مانند کوهستان) هم انجام شود.
خطرناک بودن نسبی کوه نوردی جدی، هیجان خواهی کوه نوردان، و ضرورت شناخت این موضوع ها و کنار آمدن با آن ها (در کنار پذیرش لزوم فراگیری فن های کوه نوردی و خطرگریزی و امداد)، از نکته هایی بوده است که من به تبعیت از بزرگان کوه نوردی، بارها به آن ها اشاره کرده ام. از میان مطالبی که نوشته ام، آن چه که مربوط به دو حادثه ی مرگ محمد اوراز (گاشربروم یک، تابستان 1382) و مرگ سامان نعمتی (نانگاپاربات، تابستان 1387) بوده است – شاید به دلیل حاشیه های این دو ماجرا- بیشتر مورد توجه و نقد قرار گرفته است. بعضی ها، گفته اند که مطالب این دو نوشته متناقض بوده اند و برای مثال، در اولی به دنبال مقصر گشته ام و در دومی کوشیده ام که حادثه را طبیعی یا نتیجه ی "نافرمانی" خود حادثه دیده از دستورهای سرپرست قلمداد کنم. گذشته از این که معتقدم پی گرفتن هر یک از این دو خط، به خودی خود اشکالی ندارد و این حق یک نویسنده یا منتقد است که در هر ماجرای مفروض، هدف مورد نظرش را دستمایه قرار دهد، اما با بازخوانی دو نوشتار اصلی مربوط به ماجراهای یاد شده، تناقضی در مبحث های طرح شده در آن ها نیافتم. اینک در نظر دارم به باز انتشار آن دو نوشته بپردازم تا کسانی که به آن نوشته ها دسترسی نداشته یا جزییات آن ها را از یاد برده اند، به داوری و اظهار نظر بپردازند. اینک، مقاله ای که با نظر به حادثه ی نانگاپاربات نوشته بودم :

ادامه نوشته

چرا به كوه مي رويم؟

از همنوردان ،مربیان،پیشکسوتان،سرپرستان،صاحبان قلم در امور کوهنوردی و تمامی افرادی که به نوعی با کوه و کوهستان در ارتباط هستند خواهش میکنم در این مورد به سوال مطرح شده جواب بدهند .
 
 
با نهایت تشکر
سرپرست گروه کوهنوردی طبرستان جوان بابل،
مدرس فدراسیون کوهنوردی و دبیر هیئت کوهنوردی شهرستان بابل  
حسن لقایی

نیاز به نقد، در کوهنوردی و در حفاظت کوهستان

این مقاله، در فصل نامه ی کوه، شماره ی 67، تابستان 1391 چاپ شده است.

اشاره

زندگی عمل اندیشیدن است. این گفته ی سقراط را هر طبیعت پیمای جدی و هر کنشگر (فعال) محیط زیست، می تواند آویزه ی گوش و دستور کار خود قرار دهد. اندیشه و عمل، ارتباطی تنگاتنگ و دیالکتیک دارند و تصور یکی بدون دیگری ناممکن است. هیچ کنشگر فعالیت های اجتماعی (در این جا: کوه پیمایی و حفاظت کوهستان) نمی تواند بی اندیشه ورزی به هدف خود دست یابد، و مطالعه و پژوهش های هیچ اندیشمندی بی آن که در پهنه ی اجتماع و با سنگ "دانش همگانی" و آزمون، محک بخورد نمی تواند تاثیری مشخص در روند فرهنگ جامعه داشته باشد. نقد عمل و اندیشه، می تواند هموار کننده ی راه کنشگران و روشن کننده ی افق اندیشگی اندیشه ورزان باشد.

ادامه نوشته

گردهمایی اکوتوریسم و کوهستان

حوادث طبیعی در ایران متولی قانونی ندارد

انجمن پزشکی کوهستان ایران: فرمانده امداد کوهستان گفت: هیچ حادثه ای که منجر به زخمی شدن و فوت یک طبیعتگرد و یا توریست در کوهستان ها و طبیعت شود متولی قانونی ندارد.

به گزارش خبرنگار اعزامی مهر به استان کردستان، علی شادلو در گردهمایی اکوتوریسم و کوهستان که در روستای اورامانات تخت استان کردستان برگزار شده بود گفت: در تمام دنیا امنیت گردشگر مدیریت می شود به عنوان مثال در صنعتی مانند نفت، مخابرات و ... که بدنه عظیمی دارند خودشان فضای امنیتی خود را تضمین می کنند. اما در کشور بلاخیر ایران در بحث حوادث توریسم هیچ تدبیری نیندیشیده ایم.

وی بیان کرد: توریست های خارجی می دانند که اگر برای طبیعت گردی به ایران بیایند و اگر بلایی به سرشان بیاید خودشان هستند و خودشان. چرا که در ایران گروه های هلال احمر، ان جی او ها و داوطلبان هستند که به آسیب دیدگان در طبیعت خدمات می رسانند در حالیکه در دنیا هیچ وقت کار حرفه ای را به یک داوطلب نمی سپارند.

ادامه نوشته

تحليلي كوتاه بر حادثه‌اي ديگر در ارتفاعات شمال تهران

 

 در ارتفاعات چسبيده به پايتخت، نه در دور دست‌ها؛ در ارتفاعات همين كوهي كه روزي چند بار، در بحبوحه‌ي شلوغي كار روزمره در شهر هم مي‌تواني بدان خيره شوي، حادثه رخ مي‌دهد و جان مي‌ستاند. 

تقريباً در هر نقطه از تهران، كافي است در طبقه‌ي چندم ساختماني با چشم‌انداز شمالي باشي، البته به شرطي كه برجي ديدت را كور نكند، آنگاه خط‌الرأس توچال و در نقطه‌ي مياني آن قله‌ي توچال، قد بر افراشته است و دلبري مي‌كند.

 از هر نقطه از تهران پر ترافيك با صرف زماني كمتر يا بيشتر از يك ساعت، خود را به مبدأ صعود مي‌رساني و ارتفاع مي‌گيري، اما چقدر احتمال دارد كه برگردي و از كجا معلوم كه اين واپسين برنامه نباشد؟

  (عكس از Google earth) احتمالاً حادثه ديده صبح از شيرپلا (۱) عبور كرد و تا نزديك قله‌ي توچال پيش رفت. در حال بازگشت در نواحي بين اميري و دره‌ي فراخ‌لا (۲) فهميد كه گم شد. شايد بلافاصله و بدون جهت‌يابي دقيق شروع به راهپيمايي كرد به سمت مقصدي كه بعداً معلوم شده كاملاً اشتباه بوده است: ارتفاعات روستاي ايگل (۳).  پس از چهار روز جسم بي‌جانش آنجا پيدا شد.

ادامه نوشته

كيش كيه؟...مقاله‌اي در باره حوادث مرگبار در كوه‌نوردي ما

مقدمه

در سال 1385 من مقاله «کیش کیه؟» را در ارتباط با حوادث متعددی که در کو‌ه‌نوردي آن زمان اتفاق افتاده بودند به مجله کوه عرضه کردم که در شماره زمستان 85 چاپ و با استقبال عمومی مواجه شد. قصد من کمی موشکافی و متوجه كردن هم‌نوردان به مسایل ایمنی و اهمیت آن‌ها در کوه نوردی بود. سال بعد با حادثه‌ای که در علم کوه پیش آمد و دو نفر در آن کشته و امداد رسانی آن منجر به سقوط یک هلی‌کوپتر در منطقه شد، مجدداً مجله کوه این مقاله را چاپ و از خوانندگان خود خواست که چندین بار این مقاله را بخوانند و به آن توجه كنند.

امروز که مجدداً تصمیم به انتشار آن از طریق سایت گرفته‌ام، متاسفانه مجدداً مواجه با حوادث مرگبار مشابه زيادي در كوه‌نوردي كشور خود بوده‌ايم و هستيم (مخصوصاً در زمستان امسال). و از طرفي طي اين مدت افراد زياد ديگري به جامعه كوه‌نوردي پيوسته‌اند كه ممكن است از اين مسايل و بحث‌ها بي‌اطلاع باشند. در زمان انتشار اين مقاله دوستاني مثل فرشاد خليلي، مهدي اعتمادي‌فر و ليلا اسفندياري و ... وجود داشتند كه متاسفانه به دليل حوادث مشابه از ميان ما رفته‌اند. چيزي كه محرك من در انتشار مجدد اين مقاله بود اين است كه مسايل چند سال پيش كماكان به قوت خود باقي هستند.

ادامه نوشته

پلواری ها

ادامه نوشته

از دماوند ... تا کوههای بلند ...

برگرفته از : http://khak-e-khoob.blogfa.com/post-169.aspx پرستو ابریشمی

.......

*
در هفته گذشته دماوند بودم . یک صعود بسیار آرام، برای یک تیم دونفره برنامه ریزی کرده بودم. تیمی که ارتفاع کشور محل زندیگیشون، ارتفاع سطح دریا بود و در کشور گرمسیر زندگی می کردند و باید به تدریج اونهارو به ارتفاع بالاتر می بردم.  
روزهای هم هوایی، روزهای خوب و آرومی بود. شب صعود زودتر خوابیدیم. تا صبح آسمون بارید و رعد و برق پناهگاه رو می لرزوند. اس. ام. اسی دادم به تهران. فهمیدم باران شدیدی در تهران و کرج باریده و هوا تا چند روز آینده جالب نیست. ساعت ۳:۳۰ بیدار شدم. از پناهگاه آمدم بیرون. دهنم از تعجب باز موند. برف و تگرگ به شدت می بارید و ساختمان دستشویی که در چند متری پناگاه بود به زور دیده می شد. با خودم گفتم شاید با طلوع خورشید، هوا هم بهتر بشه. کم کم،تیم ها بیدار می شدند و با دیدن شرایط جوی در داخل پناهگاه رفته و به انتظار هوای خوب می نشستند.

ادامه نوشته

وسيله جاي هدف را گرفته است!

منبع: فصلنامه کوه - سال 1381 - شماره ۲۶

.
.

جهان عشق است و ديگر زرق سازي
همه بازيســــــــــــت الا عشق بازي
فلك جز عشق محرابـــــــــــــي ندارد
زمين بي خــــــــاك عشق آبي ندارد.

.

چه فرقي مي كند "دوسر طناب "را از چپ بزنيم يا از راست. چه تاثيري به حال كارآموز دارد كه بگويد " مست ورف" يا بگويد " ماست ورف" . چه لطمه اي به ما مي خورد اگر فلان مربي يك كلاس بيشتر از ما برگزار كند . يا چه چيزي به ما اضافه مي شود اگر فلان صاحب منصب را فقط به اين دليل كه چند سال ديرتر از ما به كوه آمده به زير بكشيم،

ادامه نوشته

اندر خطرات کوهنوردی (به مناسبت روز جهانی کوهستان)

برگرفته از 

http://atashdarkoohestan.blogfa.com/ 

.......

امروز توی تقویم روز جهانی کوهستانه. همین تقویم روی میزم، از صبح داره به من یادآوری می کنه که باید یه چیزی تو وبلاگم بنویسم. اول برای اینکه مطمئن بشم، یه جستجوی کوچیک کردم و فهمیدم که این روز واقعا وجود داره و از قرن 19 بین دانش آموزان و دانشجویان جشن گرفته می شده؛ چون در آخرین روزهای پاییز قرار داره که کوهها به زیباترین شکل ممکن در میان. در این روز، بچه ها درس و کلاس رو تعطیل می کردن و به دامان کوه می رفتن. تا اینکه در سال 2003 سازمان ملل این روز رو رسما روز جهانی کوهستان نامگذاری می کنه.

 

ادامه نوشته

صعود تا آخرین نفس - فرود به امان خدا

برای صعود هیچگاه دیر نمی شود اما برای فرود٬ گاه خیلی زود دیر میشود

صعود تا آخرین نفس - فرود به امان خدا !

اینجا که ما هستیم

درس گرفتن از حوادث بد ترین ٬دیرترین و شاید پرهزینه ترین نوع آموختن است.اما برای ما ها که حتی بعد از حوادث هم از آنها درس نمیگیریم و اشتباهات گذشته را باز تکرار و تکرار میکنیم و بر آنها پا میفشریم شاید آموختن از حوادث نه تنها بد نباشد که پیشرفتی بزرگ نیز به شمار آید. از پیش اندیشیدن و پیشگیری کردن از حوادث احتمالی آرزویی است که شاید نسل ما برآورده شدنش را در این سوی دنیا که ما هستیم نبیند و باشد برای نسل های بعدی.آنچه فعلا ما باید برای رسیدن به آن تلاش کنیم همین آموختن از حوادث و تکرار نکردن اشتباهات است آرزویی که شاید نسل ما برآورده شدنش را با تلاش و کوشش بسیار بدست آورد.شاید!

در سلسله بحث هایی که از پست های قبلی شروع شده است می کوشم بدون اینکه بیش از حد وارد جزییات و مصادیق شوم آنچه را از خواندن چند باره گزارشهای حوادث اخیر آموخته ام بنویسم پیدا کردن مصادیق و یافتن رابطه ها باشد برای شما

ادامه نوشته

گزارش کمک رسانی به حادثه دیدگان باکلور (طارم زنجان)

 

ساعت حدود 21 پنجشنبه آقای سعید نبی لو (از دوستان کوهنورد) با من تماس گرفت و گفت که یکی از دوستان کوهنورد به همراه دونفر دیگر در کوههای اطراف طارم در مسیری که از باکلور تا قلعه رودخان وجود دارد دچار حادثه شده و باتوجه به وخامت حال یکی از آنها نیاز فوری به کمک دارند.

 باوجه به فاصله زمانی بیش از 3 ساعته ما با آخرین مسیر ماشین رو بدون فوت وقت تصمیم به تشکیل یک تیم امداد نموده و با دوستان تماس گرفتم.

 با توجه به اینکه در عصر یکی از روزهای آخر هفته قرار داشتیم موفق به برقراری تماس با کسانی که امید داشتم همراهمان شوند نشده و بالاخره کمی بعد از ساعت 22 من به همراه آقای سعید نبی لو و آقای حسین مقدم با ماشین شخصی ایشان به سمت آببر (مرکز شهرستان طارم) حرکت کردیم...

ادامه نوشته

نگاهی اجمالی به نحوه امدادرسانی حادثه باکلور

ادامه نوشته