سه شعر جداگانه 

براي اين روزهاي مادرم


(1)

در واپسين تولدم

اينك

براي آخرين بار

اين جنين به بيرون پرتاب مي‌شود.

ديگر اشك‌هايم كسي را خوشحال نمي‌كند،

حتي خنده‌هايم...

 

مرا تنها مي‌گذارد

و به اعماق كوچ مي‌كند

تا خود جنيني تازه باشد،

در زهدان زمين؛

مادر


(2)

درخت غمگين

گلدان فرورفته در خويش 

خاك نفسي مي‌كشد از سر ناچاري

 

مادر

جرعه‌جرعه آب مي‌شود

سايه‌ها

دور چشم‌هايش را گرفته‌اند

 

تلخند

بر لب‌ها و گونه‌هاي زمين

از گلويش انگار 

آب خوش پايين نمي‌رود


(3)

اين‌بار بايد

نافم را خودم ببرم

سهم تو  بودن من

سهم من نبودنت، مادر

http://alishiraziava.blogfa.com/